×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

farhangi

raha

مرا بغل کن

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...

مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.

پنجشنبه 11 اسفند 1390 - 4:55:30 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://hamidmax.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 26 اردیبهشت 1391   1:17:40 PM

چه زيبا........مرحباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

http://morteza198117.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 17 فروردین 1391   12:37:58 PM

زيبا و پرمحتوا

http://saeidgolchin.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 26 اسفند 1390   11:41:34 AM

جالب بود دمت گرم

 

http://m32.gohardasht.net.com

ارسال پيام

پنجشنبه 11 اسفند 1390   8:10:03 PM

درود بر شما دوست گرامی حکایت بسیار زیبا و آموزنده ای بود براستی که بعضی مواقع میشود با یه تشکر یا ابراز احساسات و حتی ناخواسته یه جمله کوچیک عاشقونه خیلی دلها رو شاد کرد موفق و پایدار باشید 

از محبت خارها گل میشود

http://sarashpaz.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 11 اسفند 1390   5:39:50 PM

سپاس بانو عالی بود